وعشق... یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
غـم هـورا و کـف و سـوت زدن کشـتـه مرا ! به دروغ از تـو سـرودم همـه ي عمـر ولـي راست اين ست که عشق خود من کشته مرا حرف از اصلاح و عدالت زدم و ، واي به من که غم نان شب و بچـه و زن کشتـه مرا پي بيگانـه دويديـم ، و ليـکـن گفتيـم : « درد محروميت و حب وطن کشته مرا » چپ نرو ! راست نگو ! پلک نزن ! سرفه نکن ! اين همه مرز و حصار و قدغن کشته مرا جرأتي نيست مرا تا که بگويم : « دنيا ! عشق تو ، عشق به اين آب لجن کشته مرا »
نظرات شما عزیزان:
عشق شاعر شدن و شهره شدن کشته مرا !